ماگلنا تایید کرد: “بله، به آنچه می گوید گوش کن. او می خواهد به کنان بهشتی پرواز کند. – مادر در کنان بهشتی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت 271 , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
“ببین، تو می خواهی نان من را بگیری. من 274 یکی را فقط برای همین ذخیره کردم.”
ماگنا نان مورد نظر را، همانطور که بود، در دهان مارتا-گرتا گذاشت.
آنته گفت: “بهتر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا 270 , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است مگلنا را دوست داشته باشی، چقدر دیوانه رفتار می کنی. – آیا داری کوچولوی ما را خفه می کنی؟” .
اینجا بگو یه عرق شیر براشون بیار تا خودشون رو گرم کنن.
آنا لیزا با یک بریل چوبی به اندازه کافی بزرگ که 273 با شیر داغ و کف آلود پر شده بود جلو آمد.
حالا دوباره با نیروهای سالم خاموش شد. عمارت سرد یخی و احساسات خشمگینی که برانگیخته بود، از ذهنم خارج شد. جاده قبلاً به خوبی طی شده بود. علاوه بر این، ظاهراً گله ای از گوزن شمالی به آنجا رفته و آن را زیر پا گذاشته 272 بودند. هزاران مسیر مسیر طولانی را گسترده و باز کرده بود. یک ظرف پنیر شکسته با ریشه های بافته شده، مانند لپ ها که از شیر گوزن شمالی پنیر درست می کنند، در وسط راه افتاده بود.
ماگلنا آن را برداشت و روی شاخه ای از یکی از صنوبرهای کوچکی که در جاده پراکنده بود، گذاشت.
آنا لیزا زمزمه کرد: “بیا و بگذار دروغ بگویند.”
- ۰ ۰
- ۰ نظر